در این موقعیت حساس و سرنوشت‌ساز لازم است باورمندان به این روایت‌های دوگانه به خود تلنگری جدی بزنند و مطمئن شوند که پذیرش یک روایت و منطبق دانستن آن با واقعیت ناشی از کم شنوایی یا ناشنوایی باورمندان نیست.

غلامحسین کریمی دوستان؛ استاد تمام گروه زبان شناسی دانشگاه تهران_ آنچه این روزها در کف خیابان و جامعه می‌بينيم رویارویی دو جمع و کشته و زخمی شدن صدها نفر و بازداشت‌ها هزاران نفر است‌. بی شک این وضع و ادامه آن برای کشور بیش از پیش خسران اقتصادی، مرگ و خونریزی، آشفتگی روانی و احساس ناامنی به دنبال خواهد داشت.
علت رویارویی دو جمع بالا این است که حد اقل بخشی از هریک از این دو جمع دو روایت مختلف از واقعیت یا واقعیت‌ها را باور دارند. دلیل وجود روایتها  این است که انسان‌ها ذاتا روایت سازند و گاهی از هیچ روایت می‌سازند و اغلب از یک واقعیت چند روایت می‌سازند. مثال بارز روایت‌سازی از هیچ، داستان‌سرایی و خلق انواع داستان‌ها در جوامع بشری است. مثال زوشن روایت سازی‌های مختلف از یک واقعیت می‌تواند مرگ مهسا امینی در شهریور ۱۴۰۱ باشد. در این واقعه دختری در بازداشتگاه وزرا دچار مشکل و بعد از چند روز فوت می‌کند. حداقل دو روایت مختلف از علت مرگش ساخته می‌شود. روایت اول علت مرگش بیماری و شرایط زمینه‌ای بود و روایت دوم علت مرگش ضرب و شتم در ناحیه سر بود. این روایت سازی‌های دوگانه در مورد همه اتفاقات بعدی مثل واقعه شاهچراغ، جان سپردن نمازگزاران زاهدان، مرگ نیکاها و کیان ها هم ادامه پیدا کرد.
روایت سازی یک طرف این ماجرها و اتفاقات است. طرف دیگرش پذیرش و باور کردن هر یک از این روایت‌های دوگانه است. امروزه دو طرف درگیر و علاقه مند به این روایتهای مختلف به راحتی می‌توانند  به هر یک از این روایتها دسترسی داشته و به آنها گوش کنند. ولی مشکل اینجاست که هر گوش کردنی به شنیدن و باور کردن منتهی نمی‌شود. به همین خاطر است جمله کوتاه ‘کو گوش شنوا’ این روزها در متون نوشتاری و گفتاری سیاسی ایران پر تکرار است. قطعآ کسانی که مورد هدف و خطاب این جمله قرار می‌گیرند به لحاظ فیزیولوژیکی گوشهای کم شنوا یا ناشنوا ندارند بلکه به نوعی کم شنوایی یا ناشنوایی مبتلا هستند که می‌شود آن را ناشنوایی باورمندان نامید.
ناشنوایی باورمندان زمانی رخ می‌دهد که افرادی در اثر گوش کردن و شنیدن مکرر و یک جانبه یگ گونه روایت به آن روایت خاص به صورت افراطی و متعصبانه معتقد و باورمند می‌شود. این افراد روایت مورد پذیرش خود را منطبق با واقعیت، اما روایت‌های متفاوت از روایتی که به آن اعتقاد دارند را دور از واقعیت و نادرست می‌پندارند.
در مورد اتفاقات کف خیابان نیز حداقل دو روایت وجود دارد‌. روایت اول این است که اکثریت جامعه به دلایل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ناراضی و معترضند و به این خاطر به خیابان می‌آیند. روایت دوم این است که تعداد کمی اغتشاشگر به تحریک دشمنان و رسانه های خارجی به خیابان می‌آیند.
در این موقعیت حساس و سرنوشت‌ساز لازم است باورمندان به این روایت‌های دوگانه به خود تلنگری جدی بزنند و مطمئن شوند که پذیرش یک روایت و منطبق دانستن آن با واقعیت ناشی از کم شنوایی یا ناشنوایی باورمندان نیست. ضرورت و اهمیت این تلنگر برای سیاسیون، رهبران و حاکمان جامعه به مرتب بسیار بیشتر است. چون سیاسیون و رهبران مبتلا به ناشنوایی باورمندان همانند پزشکانی هستند که در تشخیص نوع مرض بیمارانشان دچار اشتباه می‌شوند و  مثلا برای بیماری سرطان داروی سرماخوردگی تجویز می‌کند. عواقب چنین دارو و درمانی روشن و واضح است.
امید است که خوانندگان این سطور هر چند وقت یکبار به خود تلنگری بزنند و مطمئن شوند که به ناشنوایی باورمندان مبتلا نیستند تا از ضررها و آسیب‌های آن در امان باشند.