دكترآذر، كه مظهری از خوبي و سمبلی از نيكويي و انديشه‌ورزي بود،در ایوارگان آدينه ای تلخ و دل‌گزا، درهفتم امرداد ماه سال 1401خورشیدی، ساغر سيمين عمرش بشكست

پایگاه خبری باور ما؛ دكتر كرم علیرضایی_ چهل روز، از کوچ تراژیک «دکتر عادل آذر» گذشت، و  مرگ ناگهانی وی، چون رعدوبرقي نا به‌ هنگام، در آسماني صاف و آرام، دوست دارانش را، شگفت‌زده كرد و دل‌ همگان را به درد آورد و اخگري سوزان به جان‌ها افكند و همه را، مات و مبهوت نمود. براي توصيف اين اندوه تاريخي و جانكاه، هيچ قلم و هيچ نطقي نمي‌تواند، لرزه‌اي كه از اين حادثۀ غيرمترقّبه، در دل‌ها پديد آمده و حنجره‌ها را، خنجر انداخته، تسكين دهد.دردا، كه فراقش، ناگه بود و سيمايش، بدري تمام و به‌كمال بود، كه به يك ره، در ميان‌سالي، به محاق اندر شد و همۀ زاگرس‌نشينان، بل، بسياري از ايران، در‌ّ ديده بر گل رخسار فرو ريختند. در اين وجيزۀ كوتاه، نگارنده را، پاي آن نيست كه در چشمۀ فيّاض و گوارايش، چشمي بگرداند و در درون صافي‌اش، كنكاش نمايد، چون همه، صافيّ بي‌غش بوده است. عادل آذر، استادي انديش‌مند، مديري مدبّر و انساني فرهمند بود كه با تكيه بر داشته‌هاي علمي و فردي خود، چون رزانت، وزانت، درايت و کفایت، در دانشگاه و مناصب مهمّ ملّي، شايستگي‌هاي کم نظیر خود را، به منصّۀ ظهور رسانيد. وي به آراستگی درون و برون، متحلّي،و به همين سبب بود كه قلب‌ها را تسخير كرد و مردم در مرگش، خون گريستند و در خاك‌سپاري‌اش، حماسه ای بی بدیل، به نمایش گذاشتند.
«صحبت از پژمردن یک برگ نیست»؛
صحبت از اندوه تاريخي دل‌هاي همه است؛
صحبت بربستن رخت از سراي بي‌كسي است؛
صحبت ازکوچ امیر قافله است؛
صحبت از اندوه و سوگ از بيشۀ خالي و خاموش ديار دهلران؛
صحبت از  بدرود تقويم از درخشانيّ نام «آذر» است
!
تو، نام نورداري و چون«آذر اهورايي»، رخشان و ماندگار هستي و بر تارک آتشکدۀ اندیشه ها  می درخشی و نامواژۀ رشتۀ «مدیریت» را در دانشگاه ها،نامبردار نموده ای! «ويكتور هوگو»،شاعروادیب فرانسوی، گفته است كه: «انسانيّت در ميان كتاب‌ها، سرگردان است» و تو، با تلاش هایی مانا و ژرف کاوی هایی پایا ، اين مقولۀ گم‌شده را در لابه‌لاي كتاب‌ها يافتي و قلم خود را، ماندگار ساختي.از دست دادن چنين سرمايه‌هاي انسانی، معنوي و علمي، خسارتي بزرگ، به‌شمار مي‌رود كه جبران آن‌ها، ناممكن است و راه‌هاي زنده‌ نگه‌داشتن ميراث فكري و علمي اين سرمايه‌ها، در گام نخست ، انديشۀ ضدّفرهنگي و زخم ناسور به گفتۀ دکتر آذر: «زيرپاي هم كشيدن را، در زمان حياتشان مديريت نماييم»وديگر اين‌كه، آثارقلمی و نوشته‌هاي آنان را، چون درّي گران‌مايه، در دامان خویش، پاس بداريم، و برای نسل های آتی، به یادگار نهیم؛ زيرا: «مرگ از براي اهل فضيلت نيست.»
گرچه از هر ماتمی خیزد غمی   
فرق دارد ماتمی تا ماتمی
لاجرم در مرگ مردان بزرگ       گفت باید:ای دریغا عالمی

«صادق سرمد»
دكترآذر، كه مظهری از خوبي و سمبلی از نيكويي و انديشه‌ورزي بود، در ایوارگان آدينه ای تلخ و دل‌گزا، درهفتم امرداد ماه سال ۱۴۰۱خورشیدی، ساغر سيمين عمرش بشكست و پيمانۀ روزگارش به سرآمد و زاگرس سترگ، رخت سوگ پوشيدو سياه‌كوه استوره‌اي، به فرياد آمد و سیاه پوش ماند و چگا سپيد(قلا) باستاني و ده‌هزار ساله، رداي تیره بر تن كرد و دشت پرآوازۀ دهلران کهن، آواز در گلو ماندوگسترۀپیش ازتاریخ موسیان، سوگی تاریخی را به نمایش گذاشت و زرّین آباد پهلوانیک، چکامه ای با نای شکسته، بربلندای آسمان سرود و آبدانان همه دانایی، در بهت و حیرت فرو رفت و خود را، تهی یافت و «کور»کوه رازآمیز، کمر شکسته شد و در اندوه سیاووشان این سامان، به بغض نشست، و ماداکتو(سرزمین پتک )، از ژرفای تاریخ، آه سوزناکی را، به درازای تاریخ «عیلام باستان» تا «ایلام نو»، از نهاد خستۀ خویش برآورد، و گویی، رودخانه های تمدّن ساز«میمه» و «دوایریج»، از جنبش، باز ایستادند و استان ایلام در سوگ نشسته، بر درگاه دادارپاک آفرین، فریادگر شد! دكتر عادل آذر، برای زاگرس نشینان، سرمايۀگران‌بهايي ازدانش، آگاهي، دانايي و سیاست ورزی، به شمار مي‌رفت و در پهنۀ ايران‌ زمين، خوش درخشيد، ولي، شوربختانه، دولت مستعجل بود.
آوخ که بهار تو، خزان شد  آن روی چو گل، ز ما، نهان شد

اهوراي گیهان خدیو، يارتان